مبانی نظری اثربخشی | مطالعات ISI
مبانی نظری اثربخشی
مبانی نظری اثربخشی | تعداد صفحات: ۴ صفحه
ادامه
کاریلو و همکاران در سال ۲۰۲۲ در نظریه خود به بررسی رابطه جایگزین موثر و مبانی نظری اثربخشی پرداختند. این محققین اثبات کردند که جایگزین موثر بر اثربخشی اثرگذار است. به عبارتی با استفاده از متغیرهای جایگزین موثر میتوان سطح اثربخشی را تحت تأثیر قرارداد. زمانی سطح هر یک از متغیرهای بیانشده تغییر کند، میتوان انتظار داشت که سطح اثربخشی نیز تغییر کند.
آن ها در نظریه خود ارتباط بین متغیرهای زمان کارآمد را با اثربخشی اثبات کردند. این محققین دریافتند که متغیرهای زمان کارآمد میتوانند بر سطح اثربخشی اثرگذار باشند. همچنین آنها به این نتیجه رسیدند که وقتی سطح متغیرهای زمان کارآمد دچار تغییر شود، احتمال تغییر در سطح متغیر اثربخشی نیز وجود دارد.
ادامه
آن ها در نظریه خود اثبات کردند که اثربخشی میتواند تحت تأثیر پتانسیل ارائه مداخلات قرار گیرد. به عبارتی اثربخشی معمولاً با تغییراتی که در متغیرهای پتانسیل ارائه مداخلات ایجاد میشود، تغییر میکند. پیشنهاد میشود برای تغییر در سطح اثربخشی ابتدا سطوح مرتبط با متغیرهای پتانسیل ارائه مداخلات را تغییر داد.
آن ها استدلال کردند که زمانی میتوان اثربخشی را بهبود داد که به متغیرهای مشاوره توجه شود. زمانی یک سازمان به متغیرهای مشاوره توجه میکند، معمولاً سطح اثربخشی دچار تغییر میشود. اگر تغییرات ایجادشده در متغیرهای مشاوره مثبت باشد معمولاً سطح اثربخشی بهبود مییابد.
آن ها در مطالعه خود به این نتیجه رسیدند که متغیر اثربخشی از متغیرهای کمهزینگی تأثیر میپذیرد. به این صورت که سطح تغییرات متغیرهای کمهزینگی میتواند در سطح اثربخشی تغییر ایجاد نماید. از سوی دیگر این مطالعه پیشنهاد کرد که برای بهبود در سطح اثربخشی به نظر میرسد بهبودهایی در سطح متغیرهای کمهزینگی میتواند مفید باشد.
ادامه
علی و انوار در سال ۲۰۲۱ در نظریه خود یک رابطه معنیدار بین اثربخشی و متغیرهای مزیت رقابتی پایدار یافتند. به عبارتی این محققین اثبات کردند زمانی که سطح متغیرهای مزیت رقابتی پایدار دچار تغییر میشود، آنگاه میتوان انتظار داشت که سطح متغیر اثربخشی نیز دچار تغییر شود. همچنین متغیرهای مزیت رقابتی پایدار میتوانند بهگونهای برنامهریزی شوند که در جهت تقویت اثربخشی اقدام نمایند.
آن ها این استدلال را داشتند که تغییرات در سطح متغیرهای اثربخشی استراتژیک میتوانست بر تغییر در سطح اثربخشی اثرگذار باشد. به عبارتی زمانی که سطح متغیرهای اثربخشی استراتژیک دچار بهبود شود، این انتظار وجود دارد که متغیر اثربخشی نیز تغییر کند. درصورتیکه رابطه متغیرهای اثربخشی استراتژیک با متغیر اثربخشی همسو و همجهت باشد میتوان انتظار داشت که سطح متغیر اثربخشی با بهبود سطح متغیرهای ارائهشده در تحقیق، بهبود یابد.
ادامه
آن ها اشاره کرد که اثربخشی تحت تأثیر متغیرهای دیگر در یک سازمان قرار میگیرد. زمانی که سطح متغیرهای جذب استراتژیک در سازمان تغییر میکند، آنگاه سطح متغیر اثربخشی نیز تغییر میکند. همچنین متغیرهای جذب استراتژیک اثرگذاری خود را بر روی متغیر اثربخشی بر اساس همسو بودن یا ناهمسو بودن اعمال میکنند. زمانی که نتایج مطالعه نشان دهد، متغیرهای جذب استراتژیک ارتباط همسویی را با متغیر اثربخشی دارند، آنگاه میتوان گفت که تغییرات آنها سبب تغییرات مثبت در سطح اثربخشی میشود.
آن ها در مطالعه خود ارتباط متغیرهای ظرفیت تعدیل استراتژی ها و اثربخشی را تحت آزمون قراردادند. آنها نشان دادند که متغیر اثربخشی درنهایت تحت تغییرات متغیرهای ظرفیت تعدیل استراتژی ها میتواند تغییر نماید. این تغییرات با توجه به نتایج حاصل از تحقیق میتواند همجهت یا غیر همجهت باشد. زمانی که سطح متغیرهای ظرفیت تعدیل استراتژی ها در سازمان همجهت با اثربخشی باشند، میتوان انتظار داشت که با افزایش سطح آنها سطح متغیر اثربخشی نیز بهبود یابد و با کاهش سطح آنها سطح متغیر اثربخشی کاهش یابد.
ادامه
آن ها متغیرهای خرد مدیریتی را در ارتباط با اثربخشی موردبررسی قراردادند. این محققین دریافتند که متغیرهای خرد مدیریتی معمولاً میتوانند بر سطح اثربخشی اثرگذار باشند. به این صورت که با تغییر در سطح خرد مدیریتی میتوان انتظار داشت که سطح متغیر اثربخشی نیز دچار تغییر شود. همچنین این محققین اثبات کردند که اثربخشی درنهایت با تأثیرپذیری از متغیرهای خرد مدیریتی میتواند تغییراتی را ایجاد نماید
آن ها اثبات کردند که اثربخشی با متغیرهای توانایی ارتباط دارد. این محققین اثبات کردند زمانی که متغیرهای توانایی دچار تغییر شوند، به دلیل ارتباط با متغیر اثربخشی آن را نیز دچار تغییر خواهند کرد. معمولاً اثرات متغیرهای توانایی بر اثربخشی همجهت بوده و سبب تقویت اثربخشی میشود.
ادامه
برانر و همکاران ( ۲۰۲۱ ) در بررسی اثر متغیرهای سازمانی در اثربخشی دریافتند که معمولاً اثربخشی میتواند تحت تأثیر متغیرهای مداخلات فردی قرار گیرد. به صورتی که افزایش یا کاهش در سطح متغیرهای مداخلات فردی معمولاً سبب تغییر در سطح اثربخشی میشود. اگر این تغییرات همسو باشد با افزایش در مقدار متغیرهای اعلامشده معمولاً سطح اثربخشی نیز افزایش مییابد. اگر ارتباط بین متغیرها ناهمسو باشد آنگاه با افزایش متغیرهای موردبررسی، سطح اثربخشی کاهش خواهد یافت.
آن ها اثبات کرد که متغیرهای کاهش انتقال بر اثربخشی اثرگذار هستند. این محققین اثبات کردند که متغیرهای کاهش انتقال میتوانند بر میزان اثربخشی اثرگذار باشند. همچنین ارتباط متغیر اثربخشی با متغیرهای کاهش انتقال در سازمان ممکن است همسو و یا غیرهمسو باشد. این موضوع با توجه به نمونه آماری و ماهیت سازمانی که موردبررسی قرارگرفته است ممکن است متفاوت باشد. اما در کل این محققین استدلال کردند که با تغییر در سطح متغیرهای کاهش انتقال میتوان شاهد تغییر در سطح متغیر اثربخشی بود.
ادامه
آن ها اثربخشی را در ارتباط با متغیرهای مشاغل پرمخاطب مورد آزمون قراردادند. استدلال آنها بر این بود متغیر اثربخشی با متغیرهای مشاغل پرمخاطب در ارتباط است. یا به عبارتی این محققین استدلال کردند که متغیر سازمانی ممکن است تحت تأثیر متغیرهای مشاغل پرمخاطب قرار گیرد و با تغییر در سطح این متغیرها، سطح آن دچار تغییر شود.
آن ها در مطالعه خود به اثبات رابطه بین اثربخشی و متغیرهای محدود کردن پرداخت. این محققین نشان دادند که در فرایند آزمون فرضیههای خود یک رابطه معنیدار بین متغیر اثربخشی و متغیرهای محدود کردن به وجود آمد. بهعبارتدیگر این محققین اثبات کردند که متغیرهای محدود کردن با اثربخشی در ارتباط است و یا بر آن تأثیر خواهد داشت.
ادامه
آن ها اثبات کردند که اثربخشی تحت تأثیر متغیرهای داده های کافی در مورد انتقال قرار میگیرد. به عبارتی متغیرهای داده های کافی در مورد انتقال میتوانند بر اثربخشی اثرگذار باشند. این محققین پیشنهاد دادند که برای تغییر در سطح اثربخشی بهتر است سطح متغیرهای داده های کافی در مورد انتقال دچار تغییر شود.
الشریف و قوراشی در سال ۲۰۲۱ اثبات کردند که متغیرهای مناسبترین رویکرد برای کنترل میتوانند اثربخشی را تغییر دهند. زمانی که متغیرهای مناسبترین رویکرد برای کنترل مورد آزمون این محققین قرار گرفتند، توانستند سبب تغییراتی در سطح اثربخشی سازمان شوند. به عبارتی این محققین اثبات کردند که متغیرهای مناسبترین رویکرد برای کنترل و متغیر اثربخشی با یکدیگر مرتبط هستند.
مبانی نظری اثربخشی
آن ها در نظریه خود اثبات کردند که اثربخشی معمولاً میتواند توسط متغیرهای الزامات سختگیرانه موردبررسی قرار گیرد. در این مطالعه استدلال شد که تغییرات در سطح متغیرهای الزامات سختگیرانه معمولاً میتواند سبب تغییرات در سطح متغیر اثربخشی شود.
آن ها استدلال کردند که زمانی میتوان اثربخشی را بهبود داد که به متغیرهای منابع محدود توجه شود. زمانی یک سازمان به متغیرهای منابع محدود توجه میکند، معمولاً سطح اثربخشی دچار تغییر میشود. اگر تغییرات ایجادشده در متغیرهای منابع محدود مثبت باشد معمولاً سطح اثربخشی بهبود مییابد.
آن ها در مطالعه خود به این نتیجه رسیدند که متغیر اثربخشی از متغیرهای حساسیت کم تأثیر میپذیرد. به این صورت که سطح تغییرات متغیرهای حساسیت کم میتواند در سطح اثربخشی تغییر ایجاد نماید. از سوی دیگر این مطالعه پیشنهاد کرد که برای بهبود در سطح اثربخشی به نظر میرسد بهبودهایی در سطح متغیرهای حساسیت کم میتواند مفید باشد.
مبانی نظری اثربخشی
آن ها در نظریه خود یک رابطه معنیدار بین اثربخشی و متغیرهای نرخ منفی کاذب بالا یافتند. به عبارتی این محققین اثبات کردند زمانی که سطح متغیرهای نرخ منفی کاذب بالا دچار تغییر میشود، آنگاه میتوان انتظار داشت که سطح متغیر اثربخشی نیز دچار تغییر شود. همچنین متغیرهای نرخ منفی کاذب بالا میتوانند بهگونهای برنامهریزی شوند که در جهت تقویت اثربخشی اقدام نمایند.
آن ها این استدلال را داشتند که تغییرات در سطح متغیرهای به تاخیر انداختن تشخیص دقیق میتوانست بر تغییر در سطح اثربخشی اثرگذار باشد. به عبارتی زمانی که سطح متغیرهای به تاخیر انداختن تشخیص دقیق دچار بهبود شود، این انتظار وجود دارد که متغیر اثربخشی نیز تغییر کند. درصورتیکه رابطه متغیرهای به تاخیر انداختن تشخیص دقیق با متغیر اثربخشی همسو و همجهت باشد میتوان انتظار داشت که سطح متغیر اثربخشی با بهبود سطح متغیرهای ارائهشده در تحقیق، بهبود یابد.
مبانی نظری اثربخشی
آن ها اشاره کرد که اثربخشی تحت تأثیر متغیرهای دیگر در یک سازمان قرار میگیرد. زمانی که سطح متغیرهای ابزار برای تشخیص در سازمان تغییر میکند، آنگاه سطح متغیر اثربخشی نیز تغییر میکند. همچنین متغیرهای ابزار برای تشخیص اثرگذاری خود را بر روی متغیر اثربخشی بر اساس همسو بودن یا ناهمسو بودن اعمال میکنند. زمانی که نتایج مطالعه نشان دهد، متغیرهای ابزار برای تشخیص ارتباط همسویی را با متغیر اثربخشی دارند، آنگاه میتوان گفت که تغییرات آنها سبب تغییرات مثبت در سطح اثربخشی میشود.
آن ها در مطالعه خود ارتباط متغیرهای مراحل اولیه گزارش و اثربخشی را تحت آزمون قراردادند. آنها نشان دادند که متغیر اثربخشی درنهایت تحت تغییرات متغیرهای مراحل اولیه گزارش میتواند تغییر نماید. این تغییرات با توجه به نتایج حاصل از تحقیق میتواند همجهت یا غیر همجهت باشد. زمانی که سطح متغیرهای مراحل اولیه گزارش در سازمان همجهت با اثربخشی باشند، میتوان انتظار داشت که با افزایش سطح آنها سطح متغیر اثربخشی نیز بهبود یابد و با کاهش سطح آنها سطح متغیر اثربخشی کاهش یابد.
منابع
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.